متشکرم عزیز ابدی
8ام مرداد, 1402سلام رب مهربانم
من در معدن استخراج آیینه ی فطرتم
که ربم در اعماق تنم فرود آورد
و ودیعه گذارد گشتم
و روز ها حفر کردم با کلنگ تفکر
ولی نرسیدم و کشف نکردم آیینه ی فطرتم را
فرمودی نا امید نشو و تلاش کن
در استخراج و زدودن سنگ های تعلقات
تا دُّر آیینه ی فطرت را بیابی و کشف کنی
و همه ی لحظات مزدم دادی بابت اکتشاف خودم
کیست بابت شناخت و کشف خودش مزد بگیرد
ولی رب رحیم تلاش و زحمات و کار
دراستخراج معدن نفسم را خریدی
و مزد گرانبها دادی
رب بزرگ جای گنج را می دانستید
ولی برایتان مهم بود که من آن گنج را کشف کنم و بیرون آورم
و برای ساعات و لحظات تلاشم رتبه و ارزش قرار دادی
فرمودی هر کس آیینه اش را زودتر پیدا کند و به آن برسد
به جایزه ی قرب دست یابد
تمام موجودات عالم
هر کدام مدرس و موسسه ی کشف علوم بودند
در هر موسسه ی ذرات و موجودات
حجاب و مسأله یی کشف و بیان می شد
و صفتی از صفات حق بر اندیشه ام ظاهر می گشت
و اندیشه ام را یک پله ارتقا می داد
این جا عالم یقین و مبین است
هر ان چه با چشم در موجودات می بینی
و به واقعیت و حقیقت آن یقین و ارتقا می یابی
و زودتر آیینه ی اندیشه را کشف می کنی
یا رب مهربان
یاری ام فرما در کشف خودم
تشکر ابدی
8ام مرداد, 1402رب مهربانم سلام
با خود اندیشیدم که
چگونه است یک دانه گندم
به هزار دانه و انباری از گندم مبدل می شود
و یک هسته خرما
به هزار هسته مبدل می گردد
و همه ی موجودات هزار برابر وضع فعلی خود
منافع و زیادت می افزایند و چند برابر می گردند
و تولید مفید می کنند
خدای مهربانم
بدون این که بر من فشار و مانع بیاوری
فقط از من خواستی کمی فکر کنم و بیندیشم و مقایسه کنم
و معادل سازی و وزن کنم
و عبرت بگیرم
و حساب و کتاب کنم از طبیعت
تا فکر و اندیشه ام را به تکاپو بیندازم و تجسس کنم و فهم کنم
که همه ی موجودات
بدون قدرت تفکر در تلاش و در تولیدند
در انتشار و در تحول اند
و در تکثیر مفیدند
ولی فکر و اندیشه ی خفته من
اندیشه ی خاموش من
در غفلت و خاموشی و راکدی و توقف می گذراند
تمام وقت ها و لحظه هایی که می شد
حتی از گندم یاد گرفت.
بر رشد اندیشه ام کفایت می کرد
حتی اگر سخن استاد م دانه گندم را فهم می کردم
آن دانه به من تعلیم می داد
و الگوی زندگی مادی ام بود در رشد اندیشه
که چگونه عمل کنم و پیش روم
در عالم شگفت انگیزت پر از محافل علم و معرفت بود
سفره ی علم و تعلیم
در مدرسه ی همه ی موجودات برپا و برقرار بود
ولی من کرکره ی چشمانم را پایین کشیدم و بستم
ودرب گوشهایم را قفل زدم
و دهان و زبان لغوگو را آزاد گذاردم
بر هر لغو ولهوی
و به بطالت گذراندم لحظه ها را
دست و پایم را آزاد گذاردم بر هر راه
و مکان و بی راهه ای و تعدی
و آیینه ی فکرم را در صندوق ظلمت و تاریکی
بی یاور و تنها رها کردم
رب مهربانم
یاری ام فرما در کشف و دستیابی و حمایت از اندیشه و فکر مهجورم
متشکرم ای صانع مهربان
7ام مرداد, 1402
رب مهربانم سلام
آیینه ی فطرتم را در خاک مستعد تنم پنهان ساختی
و از علو اعلی به درک اسفل انداختی
تا در معدن تنم بگردم
و آیینه ی فکر و فطرتم را بیابم و استخراج کنم
هر روز برخاستم و در معدن تن خاکی ام
مشغول استخراج شدم
تا آیینه ی فکر و فطرتم را بیابم
همه جا را گشتم و کندم
ولی اثری از آیینه ی فکر و فطرتم نیافتم
یا رب فرمودی تا پایان عمرم باید در این معدن تنم
به استخراج و جستجو بپردازم
کارم هر روز این شد
که با اکتشاف و استخراج در معدن تن خاکی ام
به دنبال آیینه ی فطرت و معرفتم بگردم
و آن دانش ازلی که در تن من پنهان کردی بیابم
و من بیشتر ساعات عمرم را به جای استخراج و کنکاش و جستجو
به سرگرمی و بازی با تعلقات دنیا سپری کردم
و لحظه ها را هدر دادم
اما رب مهربانم برای هر کلنگ فکری
که بر تن خاکی ام می کوفتم
اجر و پاداش فراوان قرار دادی
و زحمت اکتشافم را مزد می دادی
گویا بر این زحمت مزد می گرفتم هر روز
فرمودی اگر آیینه ی فطرت و معرفتم را بیابم
جایزه ی آن مقام قرب توست
و چه سفر هولناک و سخت و جان فرسایی در معدن تن نمودم
تا بیابم آن گنج مدفون و آن آیینه ی جهان بین معرفت را
که برای هر مسئله ای راه حل شگرف بر من می گشود
امید به دستیابی به این گنج مدفون
مرا به حرکت و استخراج وا می داشت
و از طرفی نا امیدی از عمق معدن تن خاکی
پر از ظلمت و تاریکی که حتی سویی
از نوری ضعیف و خاموش در آن وجود نداشت
نا امیدی از اکتشاف را بر من حاکم می ساخت
و از استخراج باز می ایستادم
رب مهربانم
توفیق یافتن این گنج را
و راهیابی بر آن را و کشف آن را بر من روشن ساز
با نورظهور و حضورت
ای ارحم راحمین
ای رئوف و متین
متشکرم رب حکیم
7ام مرداد, 1402رب مهربانم سلام
همان گونه که زمین دنیا را استعداد رشد و تکثیر دانه
و پرورش دانه قرار دادی
تا هر دانه هزار دانه گردد و اضافه شود
تن و کوزه ی انسان را هم مستعد ساختی
تا محل پرورش و گسترش اعمال صالح گردد
تا در عالم آخرت کیسه ی سفرم پر از ملزومات اخروی باشد
اگر انسان در زمین تن خاکی اش
تخم و دانه ی معرفت و اندیشه و عمل صالح را
بکارد و پرورش دهد
با عنایت حضور وظهور نور حق
و آب شریعت
ثمره و میوه های
قرب و معرفت را چند برابر برداشت می کند
که عقل و فهم از محاسبه
و درک منافع و خیرات آن عاجز است
خدای مهربانم اعمال دنیا را مهم تر دانستی
و بر عکس العمل های نیک و مفید من
ثواب قرار دادی و آن را خریدی
ای ارحم راحمین
ثواب و اجر قرار دادی
زیرا باید حجاب ها را با کلنگ تفکر کنار می زدم
و با سختی کدورت های نفس را کنار می زدم
و بر آن تسلط می یافتم
و این استخراج آیینه ی نفس برای ربم
بسیار با اهمیت بود
خدای مهربانم
تمام عالم را در خدمت من درآوردی
تا در استخراج آیینه ی معرفتم
ابزاری کم نداشته باشم
و صحیح بکارم و مفید برداشت کنم
و پاداش آن اعمال را
به ثروت اخروی ام بیفزایم
و ذخیره سازی کنم از بحر زندگی اخروی ام
خدای مهربانم
استخراج معرفت در عمق اندیشه ام
به این همه عوالم و موجودات نیاز داشت
که تو برایم خلق نمودی
پس مرا در رسیدن به قله ی معرفت
و استخراج آیینه ی فطرتم تنها مگذار
و یاری فرما
متشکرم ای همدم ابدی
متشکرم رب علیم
6ام مرداد, 1402سلام رب علیم و حکیم
وقتی آیینه ی صیقلی نفخت من روحی ام را
از ملکوت به اسفل زمین انداختی.
آزمایشم این بود
که از اعماق خاک ها و تعلقات خارج شوم.
ومن اعماق تعلقات را برگزیدم و در تاریکی سکنی گزیدم
وزندگی در قالب تاریک کوزه را برگزیدم
و دچار خسران شدم
حتی نخواستم اندکی از کوزه ام سرم را خارج کنم و اطراف را ببینم
و با عوالم دیگر آشنا شوم
ونور حضورت را ببینم
فرمودی دُّرم را(که آیینه ای از روح ربم است)
در کنار زدن حجاب ها می یابم
و آن را پرورش دهم
ولی من نه آن آیینه را یافتم
و نه به خود زحمت دادم تا آن را بیابم
و خود را ارتقا دهم
خاک تنم استعداد سخن با حق را داشت
زمانی که مرا ساختی
و از من عهد گرفتی که درست عمل کنم
و جز راه حق نروم
و مراقب فطرت پاکم باشم
و دُّر معرفت و عقل را پرورش دهم
و آیینه را بعد از مرگ به ربم تحویل دهم
و من بله گفتم و پیمان بستم در آوردن آیینه خودم
همان طور که دانه گندم در خاک استعداد دادی
تا به هفتصد دانه تبدیل شود
خاک من هم استعداد داشت
تا در عالم اسفل روح خود را
هفتصد برابر ارتقا دهم و وسعت دهم
تا بعد از وسعت یافتن
دوباره به منزل ابدی ام
با کوله باری از وسعت و معرفت بازگردم
فرمودی وقتی آینه ی روحم را کشف می کنم
که به دستوراتت عمل کنم
وقتی آیینه ی روحم هفتصد برابر وسعت می یابد که
به دستوراتت عمل کنم
وبا عمل به دستوراتت از قعر عالم اسفل
به علو عالم علوی و اکبر برسم
دستوراتت عبودیت و تواضع بود
تا از درکات خسران به درجات نجات رسم و قرب یابم
اگر مهر و رحم ابدی ات نبود
در عالم خسران ابدی می ماندم
روز ها چشم به محسوسات و مادیات و تعلقات دوختم
و در آن غرق و در آن مشغول هستم
و سحر هنگام به یاد عالم دوست ابدی و مهر ابدی می افتم
و نالان می شوم
و بهانه خالقم را می گیرم
تعلقات دنیا دست و پایم را
برای حرکت به سوی مهر ابدی بسته است
و در قرب مانع بزرگی است
ای یاور در رسیدن به قرب خود
یاری ام کن
که از زیر وزن تعلقات
وباتلاق مشغولیات خارج شوم
متشکرم یا ارحم راحمین