متشکرم یا باعث البرایا
29ام شهریور, 1402رب مهربانم سلام
اگر خواهان آن هستیم که عقل در ما ظهور نماید
رعایت و اجرای دستورات شریعت حق را
باید لازم الاجرا و واجب الاجرا بدانیم.
و بی توجهی و روی گردانی از دستورات شریعت حق
مانع از ظهور عقل است.
و انسان که سلطان تربیت معدن تن و نفس است.
اگر وزیر عقل را نداشته باشد
چگونه تواند بدون رویش و ظهور عقل سلطان نفس خود گردد.
که اگر با لطف و عنایت خدا و اجرای دستورات شریعت حق
عقل در انسان ظهور کرد و هم نشین انسان شد.
سلطان روح وزیرعقل را چون دوستی محترم شمارد و با او مشورت نماید.
باید انسان که سلطان نفس خویش است
در صورت ظهور عقل با عقل خویش راست رو و وفادار باشد.
و با محو و تکذیب امر های سوء نفس أماره
در جهت رشد و تقویت و ارتقای عقل خود بکوشد.
و با اجرای دستورات شریعت حق بر تکامل عقلی خویش بیفزاید.
و نقش مؤثر و ضروری اجرای دستورات شریعت دین را جدی بگیرد.
و با عقل نو رسته ی خود، که چون طفلی
آسیب پذیر و شکننده و قابل زائل شدن می باشد.
با بردباری و مدارا و رحم برخورد نماید.
و آن چه باعث رشد و زیادتی ظهور عقل است.
خوراک و قوت ذکر و یاد خدا است.
که ظهور و رشد و تکامل و ارتقای عقل را تضمین نماید.
پس انجام دستورات شریعت حق از آن جهت واجب است که
غذای رشد و ظهور عقل است.
پس روح سلطان تن و عقل وزیر است.
که با اجرای دستورات شریعت حق ظهور و ارتقا یابد.
پس هر حرکت و سعی و تلاش امانتداری و دیانت و محبت
و تحمل و صبر و سکوت و امر به معروف و نهی از منکر
و تواضع و رنج و عدل و مشقت که انسان بر نفس خود
و بر دیگران تحمل و اعمال نماید.
رب مهربان از بهر آن صبر و تلاش ،قربت و رأفت
و درجتی برای انسان در نظر گیرد.
و رب مهربان بابت هر ذکر و یادی و سخنی با حق جلاله و مهربان
ثواب و درجتی برای او در نظر گیرد.
رب مهربان این همه مهر سرشار خالق رحیم
در ظرف کوچک انسان نگنجد.
رب مهربان گنجایش و وسعت قلبمان را
در دریافت محبت سرشارت افزون بفرما
و لیاقت سپاسگزاری از نعمت های بی انتهایت را
بر ما عنایت بفرما
متشکرم یا باعث البرایا
متشکرم یا سامع الشکایا
29ام شهریور, 1402رب مهربانم سلام
انسان که سلطان تربیت معدن تن و نفس خویش است.
باید که بر حیله و مکر نفس سرکش هشیار باشد.
و فریب آرایش و غمزه و بدعت ها و بهانه های نفس درنده
و شیطان دود آلود را نخورد
و انسان که سلطان معدن تن خویش است.
باید که ظاهر و باطن حواس را به سوی قبله ی حق تنظیم کند.
و در همه ی احوال در جهت قبله ی سلطان حق رب مطلق حرکت نماید.
تا هر نظر و عملی که بر اعضا و نفس و قلب به اجرا گذارد.
برای او موجب قربت و رفعت و رضایت حق گردد.
و همواره برای ارحم راحمین مطلق حق عبد و عابد باشد.
و همواره به درگاه رب ابراز عجز و بیچارگی و نیاز نماید.
و خود را در پیشگاه حق حقیر و ذلیل داند.
تا به مرض تکبر و طغیان مبتلا نگردد.
و بداند که او فقط سلطان بر تربیت نفس خویش است ولا غیر
و اگر خواهد که حالت عجز و نیاز به رب مهربان در او تقویت گردد.
به اصل خلقت خود که از عدم و بی وجودی موجود گشته
و سپس از خاک ذلت به واسطه ی مرگ سفر کند بنگرد.
و اول قطره ای آب بود که در آخر خاک خوار دنیا او را ببلعد.
و انسان که سلطان تربیت معدن تن است.
باید که بر خود حاکم عادل باشد.
تا همه ی جهان را به صلح و دوستی آورد.
و اگر انسان که سلطان معدن تن است.
سلطانی ظالم ودرنده و چون فرعون گردد.
تمام جهان را به فساد و طغیان کشاند.
اگر انسان سلطان عادل معدن تن خویش شد.
و عقل را وزیر کرد و نظر وزیر شایسته ی عقل را محترم شمارد.
و بر نفس خود سهل گیر و سست گیر نباشد.
تا فساد و درنده گی در نفس ظاهر نشود.
و انسان که سلطان تربیت معدن تن خویش است.
باید که اعتدال نگه دارد.
و آنچنان با نفس خود مهربان نباشد
که نفس درنده گردد و حساب نبرد و هیبت نداشته باشد.
و انسان سلطان معدن خود باید بر نفس خویش
چون نگهبان و جهاد گر،هر لحظه مراقب
دراز دستی ها و طغیان نفس أماره درنده باشد.
تا نفس أماره از خواب و غفلت انسان
برای درنده گی و حمله و طغیان بهره نبرد.
و هر روز باید بر جوارح و اعضا و نفس بازرسی و باز پرسی نماید.
که هر جوارح و اعضا و نفس در چه حال و چه قبله باشد.
و نفس بر چه حال و تعلق و قلب چه احوالی دارد.
چون باغبانی بر سر گلی با دقت رسیدگی نماید.
ای رب مهربان مرا سلطان مملکت نفس
بر تربیت و احیای آن قرار دادی
یاری ام فرما که پادشاهی عادل و مهربان بر نفس خویش باشم
متشکرم یا سامع الشکایا
متشکرم یا قاضی المنایا
28ام شهریور, 1402سلام رب مهربانم
ای انسان زمانی بر نفس و دل سلطان هستی و سلطنت داری
که بتوانی بر نفس و بر دل و بر جوارح و اعضا
و حواس ظاهر و حواس باطن عدالت داشته باشی و عادل باشی
وچون یک قاضی نفس و اعضای خود را هر لحظه محاکمه نمایی
تا نفس سرکش بر قلب زلال وآبگون و جوارح ستم نکند.
و نفس ظالم بر اعضای ضعیف ستم نکند.
اگر نفس و اعضا ضعیف و سست باشد.
و حواس ظاهر بین و بازیگوش باشد. نفس سرکش و درنده گردد.
نشانه ی آن باشد که سلطنت انسان خاموش گشته و فاقد قدرت است.
و خطر تباهی و سقوط بر نفس پیش آید.
سلطنت انسان بر نفس باید چون پرستاری، با بیماری های نفس أماره
با بخشش و مدارا و دستگیری بر نفس برخورد نماید.
و از دور شدن نفس و جوارح از مسیر شریعت حق جلوگیری نماید.
و نفس را چون مادری بر ادای دین و دستورات تشویق و ترغیب نماید.
و در نفس برای ادامه ی اجرای دستورات شریعت شوق افزاید.
و حضرت حق اجرای دستورات شریعت را واجب فرمود.
تا حق همه ی نفس و اعضا و جوارح بدن
برای رسیدن به حیات و تحول اعلی برای عالم علوی رعایت شود.
حتی اگرنفس و اعضا و جوارح و دل
از اجرای دستورات شریعت روی گردان شدند.
بر انسان که سلطان معدن تن است واجب است
که چون مادری دلسوز غذای معنوی
بر دل وجوارح و نفس و اعضا بخوراند و برساند.
و با نفس راحم باشد و با جوارح و اعضا و نفس خود
به مدارا و نیکویی و احسان و انصاف و اعتدال
و اکرام وارحام مراقبت برخورد نماید.
سلطنت نماید بر نفس چون باغبانی که گلی را مراقبت می کند.
و رب مهربان بر هر حسنه ی انسان که سلطان بر نفس خویش است.
ثواب هزاران برابر از مهر بی کران خود مرحمت فرماید.
رب مهربانم همه ی انسان ها را در سلطنت نفس خویش یاری بفرما
متشکرم یا قاضی المنایا
متشکرم یا من لا یعتدی علی أهل مملکته
28ام شهریور, 1402رب مهربانم سلام
رب مهربان در اجرای دستورات شریعت حق فرمودید.
انسان سلطان بر نفس خویش است.
و سلطان بر رفتار خود و سلطان و مسئول در رفتار با رب خود می باشد.
و در سلطنت بر نفس و شناخت و هیجان ورفتار خود مسئول است.
و در سلطنت بر نفس خود و نظر خود و عمل خود
باید سلطانی عادل و مهربان و راحم باشد.
و در سلطنت بر نظر و عمل خویش از فساد و فسق و فجور و منکر دوری نماید.
وقتی در دستورات شریعت حق بیان می شود
که ای انسان سلطان عادلی بر نفس خویش باش
یعنی در پذیرش توحید و پذیرش خالق و رب مهربان
که راحم و آفریننده ی توست لجاجت و تعصب و عداوت مکن
و بر خلاف جهت دستور آفریننده و آفرینش حرکت مکن
و اگر شریعت حق گوید که بر نفس ونظر و عمل خود راحم و مهربان باش.
منظور آن است که دستورات را بر خود با نظر مهر و صدق انجام ده
و بر نفس و نظر و عمل خود راحم باش و رحم نما
یعنی حقوق جوارح و اعضای بدن و نفست را بدان و رعایت نما
و بر نفس سرکش سوار شو و چون سلطانی او را رام نما
و نفس را در مرتبه ی غلامی و گوش بفرمان نگه دار
و مراقب دل شفاف باش که نور توحیدش خاموش و ضعیف و کم سو نگردد.
و حواس ظاهر و حواس باطن را مراقبت کن
که با هر باد هوی نفس رنگارنگ از قبله ی حق و حقیقت تغییر جهت ندهد.
و بر نفس خود چون مادر سلطنت کن
و مانند او با مهر و توجه و دلسوزی و همدمی
و تشویق و امید به نفس خود رسیدگی نما
که اگر در سلطنت بر نفس خود بی توجهی و سستی کنی
دوباره ظلمت و حجاب و رسوب،نفست را
ضخیم و غلیظ و کدر و تاریک نماید.
و روح انسان سلطان و جوارح و اعضا و دل
و نفس و حواس ظاهر و حواس باطن
چون مردم غلام و زیر دست سلطان هستند و هر یک از اعضا حقوقی دارند.
و انسان در سلطنتش بر تن و نفس باید نفس أماره را
با تربیت شریعت حق به مقام ملهمه و بالاتر ارتقا دهد.
تا دل و نفس قابلیت جذب فیضان نور فیض حق را کسب نماید.
رب مهربانم در ارتقای نفس أماره همه ی انسان ها را یاری بفرما
متشکرم یا من لا یعتدی علی أهل مملکته
متشکرم یا من یسبح رعد بحمده
27ام شهریور, 1402رب مهربانم سلام
سلطنت بر نفس أماره باید با پیروی از شریعت حق و عقل باشد.
تا سلطنت بر خود به عدل و رحم و مؤثر باشد.
تا روح انسان .با نفسش به انصاف و عدل و رحم رفتار کند.
و نفس ضعیف و شکننده تقویت گردد و ادب یابد.
و نفس موقر و رام گردد.
و بر پذیرش شریعت حق حریص گردد.
وقتی نفس أماره بر پذیرش تربیت شریعت حق رام گشت
مطیع و پیرو معروف حق گردد.
و منافذ ورودی نفس أماره از ورود آفات و آلودگی ها ایمن گردد.
و در نعمت خیر .و طاعت و تعلم و تعبد و آسایش و رفاه و امنیت
بر نفس انسان گشوده گردد.
وقتی انسان یک قدم به سوی رب حرکت نماید رب مهربان
هزاران قدم به او نزدیک گردد.
و چه سعادتی بالاتر از لطف حضرت حق بر انسان
انسان در هر پاک سازی نفس از رسوبات و کدورات و آفات
مرتبه ای و تقربی ودرجه ای به انس رب مهربان نزدیک تر می گردد.
و حضرت نبی (ص) فرمودند: که ذکر تسبیحات در هر نماز بهترین
عملی باشد که در دنیا به آن سفارش شده است.
و کسی به صفت جود رسد که از اموالش بذل نماید.
و کسی به صفت حلم رسد که تحمل رنج و اذیت خلق نماید.
و کسی به صفت عفو رسد که اهل جرم را ببخشد.
و کسی به صفت قهر رسد که
جلوی کفار و اهل نفاق و اهل بدعت مکرر قیام کند.
و کسی که به صفت همت رسد. یعنی به همه ی تنعمات دنیا رسیده
و نفس باید جز به حضرت حق توجه نداشته باشد.
همچون حضرت محمد نبی (ص) که از مقام صفوت آدم(ع)
و مقام دعوت نوح(ع) و مقام خلت ابراهیم(ع)
و مقام کلمت موسی (ع) و مقام روح الله عیسی(ع)
و مقام خلافت داوود (ع) و مقام مملکت سلیمان(ع)
که هر کدام از این مقامات به حضرت محمد(ص) دادند
متوقف نشد و توجه نکرد جز توجه به قبله مقام مطلق حق
و حضرت محمد(ص) در بند رسیدن مقامی نبود
و فقط به دنبال رسیدن به قرب و رضای الهی بود.
بنابراین به حضرت محمد(ص) مقام قرب عنایت شد.
و به بالاترین مرتبه ی تعالی انسان کامل نائل آمد.
رب مهربانم ما را در حرکت درست به سوی تعالی هدایت فرما
متشکرم یا من یسبح رعد بحمده