متشکرم یا معطی المسئلات

17ام مرداد, 1402
متشکرم یا معطی المسئلات

رب مهربانم سلام

هر روز که بر می خواستم

خوشحال بودم که روز قبل نفس خاکی ام را تراش و صیقل دادم

و ترک های قلب  سخت و سنگی ام را صیقل دادم

و زوائد آن را جارو و تخلیه کردم

ولی وقتی روز بعد وارد معدن تن می شدم

همه چیز به هم ریخته بود

و پر از زوائد و آفت ها شده بود

 گویی شیطان رجیم آتش زن

هم نفسم را پر از زوائد و آفت ها می کرد

و هم بر قلبم سنگ های آتشین می انداخت

 هر روز از این که باید خرابکاری های شیطان را مجددا جمع می کردم

و پاک می ساختم

بسیار دچار رنج و نا امیدی می شدم

و رب مهربانم مرا دلداری و امید می داد تا نا امید نشوم

و من هر روز به تراش و صیقل مشغول بودم

و از نجوا با ربم امید می گرفتم

در معدن تن کار پاکسازی و صیقل تن

هیچ گاه پایان نداشت

و آثاری از لطافت و پاکی دیده نمی شد.

گویی همه ی تن قساوت و ظلمت محض بود

که کلنگ تفکر  بر شکست آن آفت ها فائق نمی آمد.

و من بار دیگر  مثل همیشه نا امید می شدم

رب مهربان نا امیدی را از من دور فرما

که طاقت و تحمل حرکت در این معدن تن

بر من سخت و صعب العبور است

شاکی ام از یک نفس یاغی سرکش

یک قلب کدر  و سنگی

و یک شیطان تیغ انداز و تیر انداز و سنگ انداز

و یک شیطان آتش زن و مانع تراش و چاه کن و کفر گوی

و گنج پنهان معرفت در اعماق تن دست نیافتنی

و جایزه ی قرب دست نیافتنی

و نا امیدی من عاجز ضعیف و ظلوم از غلبه بر  ظلمت

هدایتم فرما ای رب حکیم

در هزار راههای تردید و نا امیدی و ظلمت شیطان

متشکرم ای معطی المسئلات

متشکرم یا لطیف

16ام مرداد, 1402
متشکرم یا لطیف

رب مهربانم سلام

تراش نفسم که از جنس مجرد و لطیف عالم علوی است

و تراش قلب گوشتی ام

 که چون سنگ سخت است

این تراش ها چه قدر سخت و طاقت فرسا است

که هر دو(نفس و قلب) هم ظریف اند هم شکننده

و هر دو هم تیزند و هم برنده

و هر دو هم سست اند و حساس

و من با تن خاکی و ضعیف و حقیر و سست و اسفل

و خرد و تاریک و ذلیل و صغیر

باید چون استاد آبگینه ساز متبحر

هم نفس را می تراشیدم و هم رام می کردم

وهم قلب را می تراشیدم و تربیت می کردم

با رعایت ظرافت و سخاوت و شهامت و جسارت

رب مهربانم

شیطان آتش زا گوی های آتشین و کدر آفت را

بر سر و دستم می اندازد

و من باید با یاری از ربم

از این گوی های آتشین

آبگینه ی شفاف علوی می ساختم

رب مهربانم

بی یاری تو این تراش چگونه میسر است

و از خاک و سنگ و هوی

باید آبگینه نور زا و روح و ریحان می ساختم

روح و نفس و قلبی می ساختم

هم لطیف و شفاف و هم معطر

هدیه ای می ساختم برای خودم و برای سفر به عالم علوی

بدون یاری و فیض ربم

قادر به تلاش و ارتقا نیستم

متشکرم یا لطیف مهربان از حمایت ابدی ات

 

متشکرم یا غافر الخطیئات

15ام مرداد, 1402
متشکرم یا غافر الخطیئات

رب مهربانم سلام

در دستورات شریعت فرمودید

استخراج معدن تن خاکی ام

با افزایش ظرفیت گنجایش قلبم سرعت می یابد

و در نتیجه رسیدن به گنج آیینه ی معرفت جهان بینم

سریعتر حاصل می گردد

ربم فرمودید با اجرای دستورات نور آور شریعت بر اسب نفسم نشینم

و مانع رشد رسوبات هوی و غضب و رسوب گذاری آن دو گردم

حال هم باید  با یک دست حفر می کردم معدن تن خاکی ام را

هم با دست دیگر گلوی نفسم را می فشردم

و اجازه ی سرکشی و درنده گی به او نمی دادم

هم باید گنجایش و ظرفیت قلبم را اضافه می کردم

هم باید شیطان آتش زا را خاموش می کردم

گویی هر روز تکلیفی سخت بر من اضافه می گشت

ولی حضور همیشگی ربم و طلوع همیشگی نور حضورت

قلب سخت مرا گرم می کرد

و رسوبات نفسم را می شکست

و من راحتر زوائد نفس را می تراشیدم

و آن را هر روز پاکسازی می کردم تا رسوبات چیره نگردد

چه شغل طاقت فرسا و سختی

تراشیدن لجاجت نفس لجوج

و خاموش کردن شیطان آتش زن رسوب زا و زائده آور و عیب زا

و شفاف و خالص کردن قلب سنگی 

که هر روز با نور حضورت ترک می خورد ومی شکست

من هر روز عیب ها و زوائد نفس و  کدورت های قلب را

جارو و تخلیه می کردم

تا ضخیم و کدر نگردد

یاری فرما ای رب مهربان در صیقل و تراش

تن و نفس سخت و قلب سنگی ام و شیطان راهزن آتش زن

که هزاران سال از بهر تراش و صیقل آن کم است و بی فایده

متشکرم ای غافر الخطیئات

متشکرم یا ولی الحسنات

14ام مرداد, 1402
متشکرم یا ولی الحسنات

رب مهربانم سلام

ربم فرمودید که اگر زوائد نفسم را(هوی و غضب)

هر روز صیقل دهم و بتراشم

نفسم به چراغ های هدایت مجهز می گردد

و چراغ ها و صفات هدایت در معدن تنم ظهور و فزون می یابد

به شرط آن که همت کنم و نا امید نگردم

ربم فرمودید که عرش دو نوع باشد

عرش ظاهری که به آسمان کشیده

و عرش باطنی که در معدن تن است

عرش ظاهری در عالم است

و استعداد و ترقی رشد رتبه ای ندارد

و عرش باطنی در قلب است

که استعداد ترقی و رشد رتبه ای دارد

ربم در دستورات شریعت فرمودید که

وقتی بار امانت بر هر موجود ارائه کردید

همه شانه خالی کردند

چون کشش کشیدن و تحمل و عظمت

این بار امانت در آن ها وجود نداشت

و ظرفیت وجودشان ضعیف و سست بود

به گونه ای که وقتی بر کوه تجلی فرمودید

از نور تجلی کوه شکافت و متلاشی گشت

ولی وقتی بر قلب پیامبر ص تجلی نور حضورتان وارد شد

قلب ایشان متلاشی نگشت و فرونپاشید

 زیرا ظرفیت و استعداد و گنجایش پذیرش تجلی نور ربم را داشت

چون پیامبر ص در پرورش و افزایش گنجایش و ظرفیت

قلبش تلاش کرده بود و با همت حرکت کرده بود

و به آن گنجایش و ظرفیت بالای قلبی دست یافته بود

رب مهربانم ظرفیت ضعیف و سست معدن تنم را افزایش ده

و مرا یاری فرما در افزایش ظرفیت معدن تنم

متشکرم یا ولی الحسنات

متشکرم یا رفیع الدرجات

14ام مرداد, 1402
متشکرم یا رفیع الدرجات

رب مهربانم سلام

با مهر و نور حضور ربم بر عالم

و رحم ولطف و بی دریغ نور حضور ربم دلگرم هستم

به همت و حرکت وتلاش در معدن تن

ربم فرمودید اگر در انجام دستورات شریعت ممارست کنم

توفیقی حاصل شود

و آن توفیق این است که چراغ عقلم

در آبگینه ی قلبم  چون مشعلی روشن گردد

و کمک کند به کشف و شناسایی کدورات معدن تنم

سعی کردم تمام دستورات شریعت را

به طور مرتب و منظم و کامل انجام دهم

و طفل نفس بازیگوشم را

با کمک عقل ضعیف نوپای روحی ام بتراشم

و زوائدش را صیقل دهم

ولی رب مهربانم چه سخت است

هم حفر و صیقل معدن تن

و هم کشف زوائد و صیقل نفس

هم خاموش کردن آتش پراکنی شیطان آتش باز

و هم ارتقای عقل نوپا

هر روز و هر لحظه اصلاحی صورت می دادم  

و در این کارگاه استخراج،

گویی تعطیلی و استراحت و آرامش وجود نداشت

ناتوان و فرتوت گشتم از شدت ایجاد و زوائد نفسی

که در هر لحظه متولد می شد و تکثیر می یافت

ومن هر لحظه به تراش و صیقل  معدن تن مشغول بودم

گویی تلاشی بی ثمر می کردم و نا امید می شدم

و نتیجه ی زحماتم هدر می رفت

زوائد نفسی و شعله های شیطانی 

هر روز کنار هم حاضر می شدند

و به طفل عقلی ضرر می رساندند

و زوائد نفسی و شعله های شیطانی

چون جلبک رونده در حال گسترش و وسعت و انتشار بود

و رویارویی با آن هر روز تن و روحم را

دچار کهولت و فرسایش و نا امیدی می کرد

رب مهربانم یاری ام رسان در نا امیدی ها و کاهلی ها

و بر من رحم فرما ای حکیم و علیم و رحیم

متشکرم ای رفیع الدرجات