موضوع: "تشکر"
متشكرم يا صاحب عرش عظيم
10ام شهریور, 1402رب مهربانم سلام
وقتي آدم را خلقت نموديد
شيطان بر آن قالب خاكي گذشت
و از دهان انسان وارد قالب خاكي آدمي گشت.
تا ببيند چه مي يابد و چه مي بيند.
نهاد آدم را عالم كوچك ديد
كه از هر چه در عوالم بزرگ نهاده اند
در اين تن كوچك خاكي يافت مي شد.
همان گونه كه در عوالم بزرگ هفت آسمان بود.
در سر انسان هم هفت آسمان قرار داده شده بود.
و آن هفت آسمان هفت قوايي است.
كه خداوند تبارك در سر انسان قرار داده
هفت قوه دِماغ در آسمان سر عبارتند است از:
1. قوه ي متوهمه2.قوه ي متخيله
3.قوه ي متفكره 4.قوه ي ذاكره 5.قوه ي مدبره
6.قوه ي حافظه 7.قوه ي حس مشترك
و در سر مديريت حواس ظاهر
كه بصر و سمع و ذائقه و لمس و شامه
و حركات اعضاي بيروني و جوارح داخلي را
رب مهربان بر انسان قرار داديد
شيطان در تجسس تن خاكي، انسان را مثل زمين يافت
پر از درختان و گياهان و جوي هاي روان و كوه ها
كه مو ها را در تن چون درختان يافت
و موه هاي كوتاه را چون گياهان يافت
و رگ ها را چون جوي روان يافت
و استخوان ها را چون كوه ها دانست
و چنان كه در عالم كبري (همه ي عوالم به جز انسان)
چهار فصل بهار و تابستان و پاييز و زمستان بود.
در عالم صغري(تن انسان)چهار طبع و فصل مشاهده كرد:
1.فصل بهار و خون
2.فصل حرارت و صفري و تابستان
3.فصل بلغم و پاييز
4.فصل زمستان و سودا و خشكي
و همان طور كه در عالم كبري چهار باد بود:
1.باد بهار 2. باد تابستان 3. باد خزان 4.باد زمستان
در عالم صغري انسان نيز چهار باد مشاهده كرد:
1.باد جاذبه غذا 2.باد هاضمه 3. باد ماسكه 4.باد دافعه
1. باد جاذبه انسان را طالب غذا كند
2. باد هاضمه غذا را بپزد.
3. باد ماسكه كه غذا را افشره سازد
4. باد دافعه كه سموم را از بدن دفع نمايد.
در عالم كبري چهار آب بود:
1. آب شور 2. آب تلخ 3. آب منتن 4. آب خوش
در عالم انسان و عالم صغري آب شور در چشم نهاده بود
و آب تلخ در گوش نهاده بود.
و آب منتن در دماغ قرار داده بود.
و آب خوش در دهان نهاده بود رب مهربان
ودر عالم كبري چهار آتش بود:
1.آتش شيطان 2. آتش مكر 3.آتش نفاق 4.آتش جنگ
در عالم صغري انسان نيز چهار آتش و يك نور خلقت شده بود:
1.آتش غضب2.آتش تكبر3.آتش حسد و 4. آتش شهوت
و 1. يك نور عشق به حق تعالي در قلب وجود داشت.
شيطان همه جا را در معدن تن انسان بازديد نمود.
و ظهوري و مثلي از آن در عالم كبري و خارج از معدن تن وجود داشت
شيطان در مسير معدن تن به دل رسيد
و آن را چون دري يافت و صندوقي غير قابل نفوذ
كه راهي به سوي او وجود نداشت.
و شيطان راهيي براي نفوذ به درون دل نيافت
زيرا كه قلب و دل عرش خداوند است در عالم صغري انسان
و گنجي است كه قفلش به ياد خدا گشوده شود.
شيطان گفت در درون معدن تن انسان راه ها يافتم.
ولي در دل او راه نفوذي نبود.
رب مهربان فرموديد كه انسان جانشين رب بر زمين است
و همه بر او سجده كنيد.
و من و همه ي انسان ها مسجد كوچكي كه جايگاه عبادت
و راز و نياز با رب مهربان بود در قلب و دلمان داشتيم
كه جز رب در آن حضور نداشت
و آن عرش خداوند مهربان بود.
ملائك گفتند اين انسان از آب و گل است.
و در او صفات ضد قرار دارد
و از تضاد ها در او فساد برخيزد.
آب ضد خاك و آتش و باد است.
و باد ضد آتش و خاك و آب است.
و همه ي اين عناصر ضد هم اند و در انسان توليد فساد كنند.
ولي رب مهربان فرموديد كه اين انسان گلي ضعيف
خليفه ي من بر روي زمين است
وبر روي ما انسان ها نظر مثبت داشتيد
و ما انسان ها را بزرگي و برتري داديد
و عرش عظيمت را بر قلب كوچكمان بنا ساختيد.
و اين بسيار شگفت انگيز است.
رب مهربان هيچ گاه ما انسان ها را تنها مگذار
و بر قلبمان و عرش مقدست
راه نفوذ شيطان راهزن را مسدود دار
متشكرم يا واهب الهدايا
متشکرم یا رزاق البرایاء
9ام شهریور, 1402رب مهربانم سلام
وقتی روح را از جوار قرب رب
در قالب کدر کوزه ای تاریک فرو گزاردید
و به قعر اسفل فرستادید
در راه رسیدن به قالب تن خاکی
روحم از عوالم بسیاری گذشت
و روح همه ی انسان ها از همه ی عوالم اعلی گذشت
تا به عالم اسفل رسید
در طی این سفر دراز از هر عالمی بهره ای برداشت
و تجربه ای کسب کرد
تا در عالم اسفل آن تجربیات را
برای ارتقای زندگی مادی اش به کار برد
در عالم اسفل انسان بود و مجموعه ای از تضاد ها
منافع،مضرات،تعارض ها ،تداخلات و تزاحم ها
که روح لطیف و پاک مجبور بود در قعر اسفل خود را
از کدورت ها و مضرات و تاریکی ها و غبار های نفس
و دود های شیطان پاک سازد.
تا به خالق ثابت کند که در قعر تاریکی ها
و کدورت ها و اسفل سافلین
لایق پاک ماندن و پاک بودن وپاک شدن است.
و با یاد رب همواره خالق خود را
راضی و خشنود از خود نگه می دارد.
و ثابت می کند که با یاری حق تعالی خود را
در اسفل هم پاک نگه می دارد
و در پیمان ابدی اش با خالق مهربان
که پاک ماندن در تمام موانع و سیاهی ها و ظلمات است
تا ابد ثابت قدم و استوار خواهند ماند
ای خالق پر مهر ما را در پیشگاه خود خوار مگردان
متشکرم یا رزاق البرایاء
متشكرم يا مجزل العطايا
9ام شهریور, 1402رب مهربانم سلام
رب مهربان بسيار بر انسان ها راحم و مهربان بوديد
و هر روز نور حضورتان بر قالب گلي مان مي گذشت
و دست نور و قربتان بر سر قالب خاكي مان مي گسترانيد
تا هر روز كدورت ها را بر قلبمان پاك كنيد
و غبار هاي آيينه ي قلبمان را مي زوديد
بلكه ما انسان ها هدايت و بيدار شويم
و نور حضورتان را ببينيم.
ولي ما انسان ها حتي حركتي كوتاه
در جهت تغيير خود نداشتيم
گويي سال هاست كه مرده بوديم
رب مهربان آيينه ي قلب و نفس ما انسان ها را
هر روز از غبار غفلت محو مي كرديد
و عظمت خود را در چهره ي مخلوقات مي ديديد
ولي من و همه ي انسان ها
نه فطرت و نفس غبار گرفته مان را مي ديديم
و نه حضور هميشگي ربمان را درك مي كرديم
رب مهربان در همه ي انسان ها
چه خرائن نفيسي گزارديد
كه به هيچ يك از مخلوقاتت
اجازه ي حضور در ساخت آن را نداديد
تا چه حد آن دُّر گرانبها و خاص و نفيس بود.
كه از همه ي عالم پنهان داشتيد
و به تنهايي خزانه داري دُّر انسان را به عهده گرفتيد
اي رب راحم
درك ما را از حضورتان رفيع گردان
متشكرم يا مجزل العطايا
متشکرم یا منتهی الرجایا
8ام شهریور, 1402سلام رب مهربانم
خاک ذلیل را برای ساختن انسان برگزیدی
و چون معمار آیینه کار زبر دست بر تمام ذرات وجودمان
نام مبارکت را حک نمودی
تا آفریننده مان را برای ارتقا یافتن بار ها یاد کنیم
تا روشن و روشن تر و نزدیک و نزدیک تر به رب مهربان گردیم.
درون قالب خاکی مان چون آیینه کاری عمارت ها و قصر ها
با آیینه های خلوص و صفاتت تزیین نمودی
تا مجهز به همه ی صفات باشیم
صفاتی که از محبت سرشار ربم به مخلوقاتش
بر همه ی مخلوقات حک شده بود
تمام قالب درونمان را با آیینه های صفاتی ات
نقش زیبا بستی
آن قدر درونم کدر و تاریک بود که آیینه کاری های صفاتت را ندیدم
اگر دُّر محبت و اندیشه و عقلم را کشف می کردم
درونم روشن می گشت.
و صفات ربم را درک می کردم
و به آن توجه می نمودم. و سپاس به جای می آوردم
و خود را در تربیت صفات نورانی ربم مورد آموزش قرار می دادم
پس کوتاهی و قصور از عجز و بی صبری و ظلومی خودم بود
و از جهولی و ظلومی و عجولی خودم بود که کلید روشن شدن درون را
که ذکر یاد مبارک رب بود روشن نمی کردم و به کار نمی بردم
و همه ی عمر را در تاریکی قالب درونم
به دنبال کلید روشنایی نور ربم می گشتم
ای رب مهربان مرا در روشن شدن قالب تاریکم
از نور رحمتت هدایت فرما
متشکرم یا منتهی الرجایا
متشکرم یا کاشف البلایا
8ام شهریور, 1402رب مهربانم سلام
همه ی ملائک انگشت حیرت داشتند
که حضرت عزت با خاک با رتبه ی ذلت چه سازد
دُّر وجودی پنهان در این خاک ذلیل
دُّر محبت خالق مهربان به مخلوق بود
در قالب خاک ذلیل و کدر پنهان
عشقی ابدی از خالق ابدی به مخلوق ابدی که من و انسان ها باید
این دُّر را می جستیم و می یافتیم
سال ها و روز ها و ساعت ها گذشت
ولی دُّر را نخواستیم که بیابیم
که اگر آن را می یافتیم و کشف می کردیم
برنده ی عالم علوی می شدیم
و مورد تمسخر ملائک قرار نمی گرفتیم
فطرت تابناک و زلال روح لطیف را
در قالب تاریک خاکی پنهان ساختی
و و ظیفه ام یافتن فطرت زلال روح در کدورت های معدن تنم بود
دُّری که همه ی مخلوقات به فرموده ی ربم بر آن خلقت سجده کردند
رب مهربانم از باران رحمتت بر قالب خاکی ام باراندی
و گل و کدورتم تبدیل به نور دل شد.
نوری که در همه ی تاریکی ها به دنبال خالق مهربان بود
نوری که هیچ گاه خاموش نمی شد
و با یاد ربم روشن تر می گشت بر هدایتم
ای رب مهربان بر پرتوی نور دلم بیفزای
تا یاد ربم را فراموش نکنم
متشکرم یا کاشف البلایا





